رایموندرایموند، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 4 روز سن داره

رایموند کوچولو

تولد آرمیتا

هوا کمی خنک شده و توهم دیگه کمتر عرق میکنی، بابایی دو بار قول داده مارو ببره مسافرت ولی نشده حتی برنامه ریزی هم کردیم ولی قسمت نشد. همین ماه تولد آرمیتا جون بود وشماهم در این تولد شرکت کردی این تولد توی یه پارک خونگی بود که به تو هم خییییییییلی خوش گذشت پر کوچولوهای خوشگل بود که تو یکی یکدونه من کوچکترین فرد جمع بودی . توی اون پارک یه فیل پلاستیکی بود که شما روی اون می شستی وبرای خودت مشغول بازی بودی و به هیچ کس هم نمیدادی تا بلند میشدی علیرضا جون روش میشست تا بازی کنه ولی شما بدو بدو می اومدی واونو هل میدادی که بلند شو،علیرضا بیچاره بلند میشد و زودی روی اون میشستی (خوشم نمیاد زورگو باشی حواستو جمع کن) وقتی همه می رقصیدند شما صندلی های پ...
30 مهر 1392

با نام اویی که یکتاست

مدتها بود که می خواستم برای پسر گلم وبلاگ درست کنم چقدر سعی کردم امانشدآخه من در این شهر تنها و کسی نبود کمی تورونگه داره تا من به کارهای عقب مانده ام برسم چند وقتی که برات وبلاگ درست کردم و باز نتونستم برات عکس وخاطره بزارم. پسرم به کوچکی و به قلب پاکت منو ببخش. ولی همه تنبلی هامو برات جبران میکنم عکس ازسونوتا.......... وچند سطری درباره عکسها برات می نویسم. نمی خوام بگم خاطرات نویسیم خوبه ولی تا اونجایی که بتونم برات می نویسم امید دارم روزی که می خونیش ازشون خوشت بیاد. (اشکال نداره همش چند ماه که دیر شروع کردم)   ...
30 مهر 1392

کوچولوها(13ماهگی)

 فدات بشم الهی که خاله جون تو هم بچه شدی از اون لپ توپولت یه   (ماچ)گنده........... حالا دیگه پوشکاتو بهم میریزی تا منو دیدی تازه داد هم میزنی....  کجا فرار میکنی ............. باز رفتی سراغشون مگه نگفتم دست نزن تازه اتاقتو مرتب کردم (ای بچه............)   ...
10 مهر 1392

خرداد 92

  رایموندوآرمیتادر آستارا که به همگی خیلی خیلی خوش گذشت برای تو هم بد نشد چند قدمی راه رفتی...    پسر گلم ،با علیرضا و آرمیتا در گردنه حیران ،البته آرمیتا در پشت دوربین......     آقا شیره،خواههههههههههههش میکنم دست رایموندمو نخور...... آب بازی با جوجوهات خوبه.......  مامانی عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییه.     ...
10 مهر 1392

تیر ماهیا

 عزیز دل خاله جون به دنیا اومد حالا دیگه آقا رایموند دو تا دختر خاله خوشگل داره.......اسم نی نی ما (راتینا )  *( رایموندو رائیکا 8 تیر راتینا 11تیر بدنیا اومدن)* من و تو 15 روز پیش خاله جون موندیمو بقول خودمون ازشون نگهداری کردی اونم با کی با تو که یکی میخواست از تو نگهداری کنه( شیطون) برای تو خوب شد تو دیگه اونجا راه رفتی موقع برگشت به خونمون روروئکتو خونه مامانی گذاشتیمو اومدیم   خاله جون سمانه قدم نو رسیده مبارک....خاله جون راتینا که بدنیا اومد،منو رائیکا رو فراموش نکنیا.      دوستای( رایموند) رائیکاو آیلین و آتنا....(شب هفت راتینا)  الهی من بمیرم که از حالا اینطور...
10 مهر 1392

تولدتان مبارک

  رایموندجون و رائیکا جون تولدتان مبارک.   پسر گلم بالاخره یک سالت شد و امیدوارم این یک سال بر عمرت نوشته نشده باشد .عزیییییییییییییییزم دوست دارم...  با هزاران زحمت تونستیم با کلاهت ازت یه عکس بگیریم...........(شیتون من).   آرین و هستی رایموند(آقای پو) رائیکا و روژان و محمدیزدان......     نازگل من بعد از تولد بین بادکنکهای ترکیده وکم باد شده.....   رائیکا با چند تا از هدیه هایی که دوسشون داشت.....  ...
10 مهر 1392

ای کلک

مامان تهمینه برای تو این صندلی رو خرید و سمانه خاله هم برای نی نی که در راه داره خرید تو هم نامردی نکردی و روی صندلی خودت ننشستیو روی صندلی دختر خاله نشستی تو اصلا اجازه ندادی ببریم خونه تابابایی وبهنام عمو جابجا کنن زودی نشستی روی صندلی.آفرین پسر گلم روی صندلی خودت نشین خراب میشه      همش هم که  گیر میکنی....   ...
10 مهر 1392